امام ابوعبدالله احمد بن محمدحنبل بن هلال شبیانی مروزی ثم بغدادی به سال ۱۶۴ در بغداد متولد شد و در سال ۲۴۱ زندگی را بدرود گفت. وی از اصحاب حدیث نیز میباشد. از امام شافعی و ابن مهدی روایت کرده و شیخین «مسلم و بخاری» از او روایت کردهاند.
امام احمد در حدیث و فقه امام بود، حافظه قوی و درایت کامل داشت. اهل ورع و عبادت بود. کتاب «الـمسند» او در حدیث مشهور است. این کتاب مشتمل بر هشت مسند است: اول آن، مسند العشره میباشد، و عبدالله پسرش با روایت از پدرش زیاداتی به آن ضمیمه کرده است. مشهور است که آن کتاب جامع چهار هزار حدیث با مکرر میباشد.
او از ائمهی کبار و اهل حفظ و اتقان و ورع بود و به شهرهای شام و یمن و حجاز در طلب علم حدیث مسافرت کرد. او مؤسس مذهب حنبلیه است. مردم قسمتی از آفریقا و عربستان و حجاز و شام و فلسطین پیرو مذهب او هستند.
امامان چهارگانه با ذکاوت و تیزهوشی و ورع و پیروی از کتاب و سنت، خلأ وجود صحابه را برای مسلمانان پر میکردند و در نهایت فروتنی و اخلاص، روش حیات معقول و زندگی مؤمنانه را به مردم میآموختند در کتاب «چهار امام اهل سنت و جماعت» درباره ائمهی اجتهاد این چنین آمده است:
استادان امام احمد بن حنبل
«نخستین استاد ابن حنبل، ابویوسف بن ابراهیم القاضی بود که فقه و حدیث را از وی فراگرفت. ابویوسف از دوستان (شاگردان) ابوحنیفه به شمار میرفت. بعضی از محققین بر این عقیدهاند که ابویوسف تأثیر چندانی در ابن حنبل نداشته، و اولین استادش را «هشیم بن بشیر بن ابیحازم الواسطی» میدانند، که ابن حنبل در مدت چهار سال بیشتر از سه هزار حدیث از وی شنیده و یا یادداشت کرده است.
هشیم که شخصی متقی و پرهیزگار و امام حدیث در بغداد بوده، از تابعان تابعین به شمار میرفته است. وی روایت زیادی از ائمه شنیده، و دارای حافظهای بسیار قوی بوده، امام مالک و دیگران از وی روایت نمودهاند. ولادت هشیم را سال ۱۰۴ و وفاتش را ۱۸۳ ه ثبت نمودهاند. علاوه بر او، ابن حنبل در جلسه درس «عمیر بن عبدالله» و «ابیبکر بن عیاش» حضور به هم رسانیده.
دومین استاد ابن حنبل، امام شافعی بوده، که ابن حنبل به هنگام زیارت حج در حجاز او را ملاقات کرده در آن موقع شافعی در مسجد الحرام تدریس مینمود وی بار دیگر هم در بغداد به خدمت شافعی پیوست.
شافعی بسیار به ابن حنبل محبت میکرد و مایل بود که با وی به مصر برود، ولی ابن حنبل با وجود اشتیاق زیاد نتوانست به مصر برود.
ابن حنبل از شافعی درک و استنباط و استخراج احکام را فراگرفت. درباره رابطه حسنه شافعی با ابن حنبل، محمد بن اسحاق بن خزیمه میگوید: «آیا احمد بن حنبل چون یکی از فرزندان شافعی نبود؟».
ابن حنبل از ابراهیم بن سعد و یحیی القطان و وکیع و غیره نیز کسب فیض نمود و تمایل داشت که از محضر مالک بن انس هم استفاده نماید، لیکن درحالیکه ابن حنبل هنوز مبتدی بود، مالک وفات یافت. و در عوض از «سفیان بن عیینه» در مکه بهره یافت. چنانکه خود ابن حنبل میگوید: «مالک را از دست دادم و در عوض خداوند مرا از محضر «سفیان بن عیینه» بهرهمند ساخت».
شاگردان ابن حنبل
«ابن حنبل شاگردان زیادی داشته که سخنانش را شنیده و از وی روایت نمودهاند، از جمله: یحیی بن آدم، یزید بن هارون، علی بن المدینی، بخاری، مسلم، ابوداود، ابوذرعه، رازی، دمشقی، ابراهیم الحربی، ابوبکر احمد بن هارون الطائی الاثرم، محمد بن اسحاق الصاغانی، ابوحاتم رازی، احمد بن الحواری، موسی بن هارون، حنبل بن اسحاق، عثمان بن سعید الدرامی، حجاج بن شاعر، عبدالملک بن عبدالحمید میمونی، بقی بن مخلّد الاندلسی و یعقوب بن شیبه و غیره....
افرادی از شاگردان و پیروان و یاران ابن حنبل به نقل و تدوین فقه وی پرداختهاند از قبیل: ارشد فرزندانش موسوم به صالح متوفی ۲۶۶ هجری و فرزند دیگرش به نام عبدالله متوفی به سال ۲۹۰ ﻫ که او نیز چون پدرش توجه خاصی به حدیث داشت. احمد بن محمد الاثرم متوفی ۲۷۳ ﻫ و او بوده که گفته است: من آگاهترین فرد به فقه و اختلاف بودم، ولی هنگامی که با ابن حنبل مواجه شدم دیدم که چیزی نمیدانم، همچنین احمد بن محمد مروزی متوفی ۲۷۵ ﻫ، حرب بن اسماعیل کرمانی متوفی ۲۸۰ ﻫ، و احمد بن محمد الخلال متوفی ۳۱۱ ﻫ که فقه ابن حنبل را جمعآوری و منتشر کرد».
کتابهای ابن حنبل
«ابن حنبل مطالبی جز مربوط به حدیث و سنت تألیف ننموده. و آنچه را که نوشته مجموعهای است از احادیث و آثار که مستند به اقوال رسولص و روایات صحابه از آن حضرت میباشد. مشهورترین کتاب ابن حنبل «المسند» میباشد، که در سال ۱۸۰ هجری آن را شروع نموده و مشتمل بر احادیث رسول خداص است. و آن را برای رفع اختلاف راجع به احادیث پیامبرص معرفی مینماید، چنانکه میگوید: «ما اختلفتم فیه من حدیث رسولاللهr فارجعوا إلیه، فإن وجدتموه، و إلا فلیس بحجّةٍ». یعنی: «اگر در صحت حدیثی منسوب به رسولاللهص اختلاف نمودید، به «الـمسند» مراجعه نمایید، چنانچه آن را در «الـمسند» نیافتید، قابل اعتماد نیست...».
ابن حنبل کتابی هم دارد به نام «الزهد» که در صدها صفحه به چاپ رسیده و در آن از زهد و پرهیزگاری پیامبران و صحابه و خلفای راشدین و بعضی از «ائمه» سخن رانده و آن را هم مورد اعتماد قلمداد مینماید.
دیگر کتابهای وی عبارتند از: «کتاب الصلاة، الـمناسک الکبیر، الـمناسک الصغیر، التاریخ، الناسخ والـمنسوخ، الـمقدّم والـمؤخر فی کتاب الله تعالی، فضائل الصحابة وغیره...».
سخنان ابن حنبل
«ابن حنبل جز مقدار کمی، از خود سخن نمیگفت، زیرا همیشه سعی میکرد برای اثبات سخنانش از احادیث و آثار، شاهد بیاورد، و برای پی بردن به نحوه تفکر آن بزرگوار کلمات زیر از وی نقل میشود:
۱- دنیا خانه عمل است و آخرت خانه جزا، کسی که در این دنیا اهل عمل نباشد در آن دنیا پشیمان خواهد شد.
۲- اصول ایمان سه قسم است: دالّ و دلیل و مستدّل. دالّ، خدای تبارک و تعالی میباشد و دلیل، قرآن و مستدّل، مسلمان. کسی که به حرفی از قرآن ایراد بگیرد، به خدایتعالی و به کتاب و رسولشص ایراد گرفته است.
۳- اگر عالم، به سبب تقیّه سکوت کند و جاهل، به علت نادانی، پس حق کی آشکار خواهد شد؟
۴- مرگ دوستان، موجب ذلت است.
۵- اگر دنیا به اندازه لقمهای کوچک باشد و مسلمان آن را گرفته و در دهان برادر مسلمانش بگذارد، مُسرِف نیست.
۶- خوشا به حال کسی که خداوند او را گمنام نمود.
۷- خدا را به خواب دیدم، عرض کردم: به چه وسیلهای نزدیکی به شما میسر است؟ فرمود: به وسیله کلام من، یا احمد. گفتم: از روی فهم یا غیر فهم؟ فرمود از روی هر دو.
۸- اگر در مرد، صد خصلت وجود داشته باشد، نوشیدن خمر همه را از بین میبرد.
۹- اظهار فضل، ریا است.
۱۰- هرگاه مردی تهمتی سوء به یکی از اصحاب رسولالله ص بست، به اسلام تهمت بسته است.
۱۱- مردم به علم نیازمندند، همچنان که نان و آب لازم و ملزوم همدیگرند.
۱۲- بپرهیز از اینکه بدون راهبر، در مسئلهای صحبت نمایی.
۱۳- علم کسی را ننویس که فقط تمایلات دنیا در آن مورد نظر باشد.
۱۴- اگر کسی را دیدید که کلام (سخن گفتن) را دوست میدارد، از وی بپرهیزید».
اظهار نظر گذشتگان درباره ابن حنبل
۱- «ابراهیم الحربی: گویی خداوند تعالی علم اول و آخر را در ابن حنبل جمع نموده است.
۲- ابومسهر: هیچ کس را سراغ ندارم که در کار دین این ملت بیش از دیگران مقید باشد، جز جوانی در مشرق، یعنی ابن حنبل.
۳- ابوعبید: علم در چهار نفر خلاصه شد: احمد بن حنبل که از همه فقیهتر بود، و علی بن المدینی که عالمتر از همه بود، و یحیی بن معین که از همه بهتر مینوشت، و ابیبکر بن ابیشیبه که حافظهاش از همه قویتر بود.
۴- ابیداود السجستانی: دویست نفر از مشایخ را دیدهام، اما هیچ کدام به پای ابن حنبل نمیرسیدند. وی در کاری که مردم برای دنیا در آن وارد میشدند، داخل نمیشد.
۵- ابوثور: اگر مردی بگوید احمد بن حنبل اهل بهشت نمیباشد، دروغ گفته است.
۶- نَوَوی: وی امامی زبردست، جامع شرایط، وارع، زاهد و دارای حافظهای قوی و علم فراوان بود.
۷- ابوحاتم: اگر مردی را دیدی که احمد بن حنبل را دوست دارد، بدان که او طرفدار سنت است...
۸- شیخ الاسلام خواجه عبدالله انصاری هروی نیز ضمن قصیدهای طولانی ابن حنبل را میستاید...».
فرازهایی از احمد بن حنبل
۱- امام احمد اهل ورع و پرهیزگاری بود و از گفتن حقایق و آنچه را که درست میپنداشت کوتاهی نمیکرد چنانکه میگوید: «در آن زمان (شورای خلافت پس از رحلت و شهادت عمر بن خطاب) بدون حضرت علی شخص دیگری برای خلافت احق نبود».
۲- فقه حنبلی در پارهای امور بسیار سختگیر است و از این بابت میان مردم مشهور میباشد، و به کسی که در کار مذهب خیلی سختگیر و مشکلپسند باشد میگویند مثل اینکه حنبلی مذهب است. شدت عمل ابن حنبل در چنان مواردی به علت ورع شدید وی میباشد، چیزهایی را بر نفس خود فرض دانسته، که آنها را بر دیگران فرض ندانسته است. وی به طور کلی از شبهات پرهیز نموده و نصّ وارد را بدون تصرف و دخالتی لازمالاجراء میداند.
۳- نخستین سری که در زمان اسلام قطع گردید سر حضرت عمار بن یاسر بود امام احمد بن حنبل در مسند خود این روایت را با استناد نقل کرده و ابن سعد نیز در طبقات آن را ثبت کرده که در اثنای جنگ صفین سر حضرت عمار قطع گردیده است.
۴- حافظ ابن کثیر میگوید که گروهی از علی به پیروی از این حدیث، لعنت بر یزید را جایز قرار دادند و برای تأیید این حدیث، قولی از امام احمد بن حنبل نیز موجود است... تفصیلش از این قرار است که باری عبدالله پسر امام احمد از پدرش پرسید: در مورد لعنت بر یزید چه حکمی موجود است؟ او در پاسخ گفت: من چگونه بر کسی نفرین نفرستم که مورد لعنت خداوند قرار گرفته است و برای اثبات آن این آیت را قرائت کرد:
﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ﴾ [محمد: ۲۲-۲۳].
«پس، از شما جز این چه توقع دیگری میرود که اگر فرمانروا شوید پس در زمین فساد برپا میدارید و قطع رحم میکنید اینها مورد لعنت خداوند قرار دارند».
امام با قرائت این آیه، فرمود بزرگترین فساد و بزرگترین قطع رحم بیش از این چه میتواند باشد که یزید آن را مرتکب شده است. این قول امام احمد را محمد بن عبدالرسول البر زنجی در «اشاعة فی اشراط السّاعة» و ابن حجر الهیثمی در «الصواعق الـمحرقة» نقل کردهاند. اما علامه سفارینی و امام ابن تیمیه میگویند که بنابر روایت معتبر، امام احمد، لعنت بر یزید را پسنده نکرده بود. از علمای اهل السنه که به جواز لعنت قایلاند میتوان از ابن جوزی، قاضی ابویعلی، علامة تفتازانی و علامه جلال الدین سیوطی نام برد...
۵- «در کنار مسایلی که مذهب حنبلی، نسبت به آنها شدت عمل نشان میدهد و مورد انتقاد بسیاری از مردم میباشد، آراء و عقاید ملایمی هم مشاهده میشود، مثلاً در فقه امام حنبل اگر کسی زمینی را بر فقرا و بینوایان وقف نماید، زکات بر عایدات آن واجب نیست، ولی اگر آن را بر غیر فقرا و مساکین وقف نماید، زکات بر آن واجب است. همچنین میبینیم که مذهب حنبلی دایرة نفقه را از لحاظ خویشاوندی وسعت میدهد. در مذهب امام مالک این دایره محدود است، وی میگوید: خویشاوندانی که نفقه آنها بر شخص واجب است عبارتند از: پدر و مادر و اولاد به طور متقابل، و در مذاهب شافعی، خویشاوندانی که نفقه آنها واجب است عبارتند از: قرابت اصول چون پدران و مادران و اجداد و جدّات و قرابت فروع از قبیل اولاد و اولاد اولاد. و در مذاهب ابوحنیفه خویشان واجب النفقه آنهایی هستند که میان آنها ازدواج حرام میباشد و به آنها عموها و عمهها و خواهر و برادر و مادر را هم اضافه مینماید.
ولی مذهب ابن حنبل نفقهی تمام خویشان بیبضاعت را که از عهده کار برنمیآیند، واجب نمیشمارد و تمام خویشان دور و نزدیک را اعم از عصبات و اصول و فروع و صاحبان فرض و ذوی الارحام را از ارث بهرهمند میسازد.» ضمناً صاحبان فرض کسانی هستند که از شش فقره نصف، ثلث، ربع، سدس، ثلثان، ثمن که بعضی از آنها عبارتند از شوهر، دختر، دختر پسر، خواهر شقیقی... مادر، اولاد مادر، شوهر، زن و غیره سهم ارث میبرند.
احمد حنبل و خواهر بشر حافی
خواهر بشر حافی به نزد احمد بن حنبل آمد و گفت: ما، در بامها در پرتو نور چراغهای طاهریان دوک میریسیم روا بود یا نه؟ احمد حنبل گفت: تو کیستی گفت خواهر بشر حافی، امام گفت: برای اینکه ورع از خاندان شما بیرون نرود در این روشنایی دوک نریس.
امام احمد و زهد
امام احمد حنبل و سفیان ثوری و عیسی بن یوسف و گروهی از پیران معرفت میگویند: «زهد اندر دنیا، کوتاهی اَمَل است.». در این تعری، زاهد کسی است که قید و بند دنیا را به بند نکشد و آرزوها و آمال نفسانی بر او چیره نشوند.
امام احمد میگوید: زهد سه قسم است: زهد حرام، یعنی دوری از آنچه که خداوند بر ما حرام کرده است و آن زهد عام است که توده مردم به آن اعتقاد دارند، و دیگری زهد خاص است که صرف نظر کردن، از زواید حیاتست، سوم زهد عارفانست و آن خودداری کردن، از انجام هر کاری است که ترا از خدای، باز دارد و به خود مشغول سازد.
احمد حنبل و خوف
خوف به معنی ترس و از جمله منازل و مقامات عرفانی است که سالک از عقوبت و پایان کار و از وساوس و مکر نفس، میترسد، خوف از عقوبت، برای توده مردم است و خوف از مکر، مخصوص محبان جمال الهی است.
احمد حنبل میگوید: از خداوند خواستم که دری از خوف به رویم بگشاید، چون باز کرد ترسیدم که عقلم زایل شود، دعا کردم که یا رب [خوف] را به اندازة طاقت و توان من بفرست. [آن خوف] از بین رفت.
خواب دین محمد بن خزیمه احمد حنبل را
از محمد بن خزیمه حکایت میکنند که: چون احمد حنبل، فرمان یافت، من در اسکندریه بودم و اندوهگین شدم، در خواب، احمد بن حنبل را دیدم که میخرامید، به او گفتمای ابوعبدالله! این چه رفتن است؟ گفت: رفتن خادمان به دارالسلام، گفتم خداوند با تو چه کرد؟ گفت: خداوند مرا بیامرزید و تاج بر سر من نهاد و کفشهای زرین در پای من کرد و مرا گفت:ای احمد! این مقام تو، بدان جهت است که قرآن را قدیم دانستی و مرا گفت:ای احمد مرا با آن دعاهایی بخوان که به تو و سفیان ثوری رسیده است. گفتم: «یا ربّ کلّ شیء بقدرتک علی کلّ شیءٍ إغفرلی کلّ شیءٍ ولاتسألنی عن شیءٍ». گفت:ای احمد اینک وارد بهشت شو، و داخل بهشت گردیدم.
احمدحنبل و سری سقطی
حکایت میکنند که سری سقطی، عارف بزرگ از تجارت دست کشید و خواهرش با دوکریسی مخارج او را تأمین میکرد. روزی دیر به خانه آمد، سری گفت چرا دیر آمدی؟ گفت ریسمان را نخریدند و گفتند خالص نیست! سری طعام نخورد. روزی خواهرش نزدیک او آمد، پیرزنی را دید که خانه را جارو میکند و هر روز دو گرده نان میآورد، خواهر، اندوهگین شد و نزد احمد حنبل آمد و گله کرد، احمد حنبل نزد سری رفت و جریان را به او گفت، سری پاسخ داد چون از غذای او، دست کشیدم خداوند تعالی دنیا را مسخر من کرد تا به من خدمت کند و غذایم را فراهم نماید.
تذکر: اگرچه قبول کردن جریان سری سقطی مشکل به نظر میرسد ولی علاوه بر توجهی که خداوند نسبت به وارستگان عنایت میفرماید، در داستان سری، یک اصل مهم، توکل و اعتماد و تکیه بر الله به صورت واضح، جلوهگری میکند و آدمی تا در مسیر سلوک و کش و قوسهای پیکار نفسانی، قرار نگیرد نمیتواند معانی مصطلحات بزرگان را درک نماید و از مفاهیمی مانند رضا، توبه، توکل، زهد، فقر، خوف، رجا، قرب، اطمینان، مشاهده و... اطلاع پیدا کند و به صرف دانستن، در حوزهی عمل قرار بگیرد.
ذکر امام احمد حنبل
«آن امام دین و سنت، آن مقتدای مذهب و ملت»، آن جهان درایت و عمل، «آن مکان کفایت بیبدل»، آن صاحب تبع زمانه، آن سنی آخر و اول، امام به حق احمد بن حنبل/ شیخ سنت و جماعت بود و امام دین و دولت. هیچ کس را در علم احادیث، آن حق نیست که او را، در ورع و تقوا و ریاضت و کرامت، شأنی عظیم داشت و صاحب فراست بود و مستجاب الدعوه، و جملهی فرق، او را مبارک داشتهاند از غایت زهد و انصاف. و از آنچه مشبهه بر او نسبت کردند، مقدس و مبراست. تا حدی که پسرش یک روز این حدیث میگفت: خمرّ طینه آدم بیدیه، و در این معنی گفتن، دست از آستین بیرون کرده بود. احمد گفت: «چون سخن یدالله گویی، به دست اشارت مکن».
شفای بیمار
نقل است که جوانی، مادری بیمار داشت زَمِن شده ... روزی گفت: «ای فرزند! اگر خشنودی من، میخواهی، پیش امام احمد رو و بگو، تا دعا کند از برای من. مگر حقتعالی مرا صحت دهد. که مرا دل، از این بیماری، بگرفت». جوان، به در خانهي امام، شد و آواز داد. گفتند: «کی است؟» گفت: «محتاجی» و حال، باز گفت که: «بیماری دارم و از تو دعایی میطلبد». امام، کراهیت داشت یعنی: چرا مرا خود، میشناسد؟ پس امام برخاست و غسل کرد و به نماز مشغول شد. خادم شیخ گفت: ای جوان تو باز گرد که امام به کار تو مشغول است. جوان بازگشت. چون به در خانه رسید مادرش برخاست و در بگشاد و صحت کلی یافت به فرمان حقتعالی».
ورع امام احمد
نقل است که احمد در بغداد نشستی. اما هرگز نان بغداد نخوردی. گفتی: «این زمین را امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه وقف کرده است بر غاریان» زر به موصل، فرستادی تا از آنجا آرد آوردندی و از آن نان خوردی. پسرش صالح بن احمد یک سال در اصفهان قاضی بود و صایم الدهر و قائم اللیل بود و در شب، دو ساعت بیش نخفتی. و بر در سرای خود، خانهیی بیدر، ساخته بود و شب و روز آنجا نشستی که نباید که در شب کسی درآید و او را مهمی باشد و در بسته بود. این چنین قاضیی بود. یک روز برای امام احمد، نان میپختند. خمیرمایه از آن صالح ببستدند. چون نان پیش احمد آوردند، گفت: «این را چه بوده است؟». گفتند: «خمیرمایه، از آن صالح است». گفت: «آخر او یک سال، قضا اصفهان کرده است، حلق ما را نشاید». گفتند: «پس، این نان را چه کنیم؟» گفت: « بنهید، چون سایلی بیاید، بگویید که خمیر [مایه] از آن صالح است» و آرد، از آن احمد. اگر میخواهی بستان». چهل روز، در خانه بماند که سایلی نیامد که بستاند. آن نان بوی گرفت و به دجله انداختند. احمد گفت: «چه کردند بدان نان؟» گفتند: به دجله انداختند» احمد هرگز بعد از آن، ماهی نخورد. و در تقوا تا به حدی بود که گفت: در جمعی که از همه یکی را سرمهدانی نقره بود، نشاید نشستی».
امام احمد چنان پای بند رعایت احکام و دستورات شریعت بود که لحظهای هم از اجرای احکام غافل نمیشد. گویند: امام احمد، سطلی را در مکه نزد بقالی به گروه گذاشت، چون خواست که آن را پس بگیرد بقال دو سطل را آورد و گفت هر کدام را که مال تو است بردار. امام گفت: کار بر من مشکل شد، سطل و سیم هر دو برای تو!، بقال گفت: سطل تو، این است تو را آزمودم، گفت: سطل را نمیخواهم و برفت.
پیراهن و شلوار احمد
نقل است که یک بار به مکه رفته بود پیش سفیان عیینه، تا سماع اخبار کند. یک روز نرفت. کس فرستاد تا بداند که: چرا نیامده است؟ چون نگه کردند جامه به گازُر داده بود و برهنه نشسته [و نتوانست بیرون آمدن] رسول گفت: «من چندین دینار بدهم تا در وجه خود نهی». گفت: «نه» گفت: «جامه خود، عاریت دهم». گفت: «نه». گفت: «باز نگردم، تا تدبیر این فکنی». گفت: «کتابی مینویسم، از مزد آن، کرباس خر برای من». گفت: «کتاب بخرم». گفت: «نه، آستر بستان ده گز، تا پنج گز پیراهن کنم و پنج گز ایزار پای».
عبدالله مبارک و امام احمد
نقل است که مدتی احمد را آرزوی دیدن عبدالله مبارک بود، تا عبدالله آنجا آمد. پسر احمد گفت: «ای [پدر] عبدالله مبارک بر در خانه است که به دیدن تو آمده است؟ امام احمد، راه نداد. پسرش گفت: «در این چه حکمت است؟ که سالهاست تا در آرزوی او میسوختی، اکنون که دولتی چنین، بر در خانه تو آمده است، راه نمیدهی؟» احمد گفت: «چنین است که تو میگویی. اما میترسم که اگر او را بینم خو کرده لطف او شوم. بعد از آن طاقت فراق او ندارم. همچنین بر بوی او عمر میگذارم، تا آنجا او را بینم که فراق در پی نباشد».
و او را کلماتی عالی است در معاملات. و هر که از وی مسئلهیی پرسیدی، اگر معاملتی بودی جواب دادی، و اگر از حقایق بودی حوالت به بشر حافی کردی. و گفت: از خدای تعالی درخواستم تا دری از خوف بر من بگشاید، تا چنان شدم که بیم آن بود که خرد از من زایل شود. گفتم: «الهی! تقرب به تو، به چه چیز فاضلتر؟» گفت: به کلام من، قرآن».
نه هنوز
چون وفاتش نزدیک آمد - از آن زخم که گفتم، که در درجه شهدا بود - در آن حالت به دست اشارت میکرد و به زبان میگفت: «نه هنوز». پسرش گفت: «ای پدر! این چه حال است!» گفت: وقتی با خطر است. چه جای جواب است؟ به دعا مدد میکن [که از جمله] آن حاضران که بر بالیناند عن الیمین و عن الشمال قعید - یکی ابلیس است که در برابر ایستاده است و خاک ادبار بر سر میریزد و میگوید: ای احمد! جان بردی از دست من. و من میگویم: نه هنوز! تا یک نفس مانده است جای خطرست نه جای امن».
امام احمد و کارگر
نقل است که احمد، مزدوری داشت. نماز شام شاگرد را گفت تا: زیادت از مزد چیزی به وی دهد. مزدور نگرفت. چون برفت، امام احمد فرمود که: «بر عقب او ببر، که بستاند». شاگرد گفت: «چگونه؟» گفت: «آن وقت در باطن خود طمع آن ندیده باشد. این ساعت چو بیند، بستاند».
زهد
(به امام احمد) گفتند: «زهد چیست؟» گفت: زهد سه است: ترک حرام و این زهد عوام است. و ترک افزونی از حلال، و این زهد خواص است. و ترک آنچه تو را از حق مشغول کند، و این زهد عارفان است».
شیخ شهابالدین سهروردی
شیخ الاسلام ابوحفص عمر سهروردی که از عرفای بزرگ قرن ششم و هفتم هجری است در کتاب «عوارف الـمعارف» خود که یکی از مهمترین آثار عرفانی و صوفیانه است و در قرن هفتم ابومنصور عبدالمؤمن اصفهانی آن را به فارسی ترجمه کرده است درباره امام شافعی و امام احمد حنبل چنین میگوید:
امام احمد و بوایوب حمّال
آوردهاند که امام احمد مقداری آرد خرید. بوایوب حمّال، آن را برداشت و با او به خانه برد، امام اجرتش را به او داد، اتفاقاً در خانه، نان میپختند به هنگام گرفتن دستمزد ابوایوب نان را دید، و در دل مایل شد که از آن بخورد. امام احمد به فراست دریافت، به پسرش گفت: دو نان به او بده، بوایوب نگرفت. و از خانه بیرون رفت، امام احمد به پسر گفت: آن دو نان را به او برسان، پسر جوان به او رسید، بوایوب نان را از او گرفت.
صالح پسر امام احمد از ردّ و قبول نان تعجب کرد، و از پدر پرسید که: علت چه بود؟ امام احمد پاسخ داد که بوایوب واقف و آگاه به مکر نفس و آفات اوست؛ اول بار، ردّ کرد زیرا نفس اشتها کرده بود بار دوم پذیرفت چون نفس از دسترسی به آن ناامید شده بود.
نظرات
بدوننام
14 آذر 1394 - 03:01ممنون از مطالب خوبتون، ولی لطف کنید کاری کنید که سایت از گوشی موبایل هم پشتیبانی کند، با گوشی خیلی سخته مطالب را مطالعه کرد أجركم عندالله.
فرید
30 آبان 1396 - 11:58یک بار دیگر بند 7 سخنان ابن حنبل را بخوانید . از نویسنده و خواننده فرهیخته می پرسم : آیا این تعبیر با باورهای اسلامی سازگار است ؟ تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا . مخاطب را تا چه حد این سخن به سخره می گیرد ؟